اولین روز دیدارمون...

ღ♥ღ!~چه حس خوبیه داشتنت~!ღ♥ღ

ღ♥ღمخاطب من، دنیای من استღ♥ღ

اولین روز دیدارمون...

اولین روز دیدن همدیگه یادته ....تو پارک نسترن...

یه حسی خاصی داشتم...

هرچی به پاک نزدیک تر میشد پاهام بیشتر میلرزید دلم هم همینطور

نمیدونم توهم این حس روداشتی یانه!

ولی استرس توی چشای نازتو...هیکل مردونه ات هویدا بود...

برام کاکائو اورده بودی...الهی قربونت بشم چقد دوست داشتنی بودی

دلم میخاست دستاتو بگیرم و گلوتو ببوسم ولی اصلا نمیشد..

یادته زهرا رو پیچونیدم و خودت منو آوردی خوابگاه؟؟؟

عشقم یادته تو راه همش دلم میخاست کنارت باشم...خودمو بهت میچسبوندم

بهم میگفتی خودتو نچسبون...از نگاه های شیطونت لذت میبردم ...

وقتی رسیدیم بهت گفتم حرفی رو که تا اون روز تو دلم نگه داشته بودم

بهت گفتم یه چیزی میخام بگم...

ولی زبونم نمیچرخید که بهت بگم ...فک کردی میخام ببوسمت..دورت بگردم عشقم

گفتم گوشتو بیار جلو...

و اون جمله که تا اون موقع تو دلم نگه داشته بودم که تو دیدار اولمون بهت بگم  رو....

تو گوشت گفتم ودوییدم...

گفتم...دوستت دارم



نظرات شما عزیزان:

علی جونت
ساعت14:05---11 تير 1392
دوست دارم محدثه جونم

خوشحالم که تورو دارم خواستنی من


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 11 تير 1392برچسب:, ] [ 8:30 ] [ ღ♥ღناتگلیღ♥ღ ] [ ]